معرفی کتاب گرسنگی: سرگذشت بدن (من)
کتاب گرسنگی: سرگذشت بدن (من)، اثر رکسان گی، دربارۀ افرادیست که شکستهاند و به هر دلیلی، فکر میکنند به هیچ دردی نمیخورند، هیچچیزی نیستند. افرادی که در برابر خشونت سکوت کردهاند. افرادی که باید سکوتشان را بشکنند. گرسنگی در سال 2017 نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه در سایت گودریدز شد.
هر بدنی داستان و پیشینهای دارد. در این کتاب داستان و پیشینۀ بدن رکسان گی را با سرگذشت بدنش و گرسنگیاش پیشکشتان میکنیم.
نوشتن کتاب گرسنگی (Hunger) یک اعتراف است. اینها زشتترین، ضعیفترین، عریانترین بخشهای وجود رکسان گی (Roxane Gay)، نویسنده کتاب هستند. این حقیقتِ او است. این سرگذشتیست از بدنش چون، اکثر اوقات، داستانهای بدنهایی مانند بدن رکسان یا نادیده گرفته میشوند یا طرد میشوند و یا مسخرهشان میکنند. مردم بدنهایی مانند بدن رکسان را میبینند و برای خودشان فرضیههایی میسازند. فکر میکنند دلیل چاقیاش را میدانند. نمیدانند. این داستان پیروزی نیست، بلکه داستانیست مستلزم گفته شدن و سزاوار شنیده شدن.
کتاب گرسنگی دربارۀ بدنِ رکسان، دربارۀ گرسنگی او، و در نهایت، این کتابیست دربارۀ ناپدید شدن و گمراه شدن و احتیاجِ بیحد و حصر، احتیاج به دیده و درک شدن.
در بخشی از کتاب گرسنگی میخوانیم:
چیزی که لازم است بدانید این است که زندگی من به دو بخش تقسیم میشود، تقسیمی نه چندان خوشایند. بخش قبل و بعدی وجود دارد. قبل از اینکه اضافه وزن پیدا کنم. بعد از اینکه اضافه وزن پیدا کردم. قبل از اینکه به من تجاوز شود. بعد از اینکه به من تجاوز شد.
در بخش قبلی زندگیام، بسیار جوان بودم و آفتاب مهتاب ندیده. چیزی دربارۀ هیچچیزی نمیدانستم. نمیدانستم میتوانم رنج بکشم یا اینکه وسعت و محدودۀ رنج کشیدن چهقدر میتواند باشد. نمیدانستم وقتی رنج میکشم میتوانم رنج کشیدنم را بیان کنم. نمیدانستم راههای بهتری وجود دارد که با رنجهایم مواجه شوم. از میان تمام چیزهایی که درحال حاضر میدانم و دلم میخواهد که آن زمان میدانستم، این است که ای کاش میدانستم میتوانم با پدر و مادرم حرف بزنم و از آنها کمک بگیرم، و به چیزی جز غذا رو بیاورم. ای کاش میدانستم تقصیر من نبوده که موردِ تجاوز قرار گرفتهام.
چیزی که میشناختم غذا بود، بنابراین خوردم چون فهمیده بودم میتوانم فضای بیشتری را اشغال کنم. میتوانم محکمتر و قویتر شوم، بیشتر در امان باشم. از دیدنِ طرز خیره شدن مردم به افراد چاق، از طرز خیره شدن خودم به افراد چاق، فهمیده بودم که وزنِ بسیار زیاد ناخوشایند است. اگر ناخوشایند بودم، میتوانستم رنجِ بیشتر را از خودم دور کنم. دستِکم، امید داشتم بتوانم رنجِ بیشتر را از خودم دور کنم چون در بخش بعدی زندگیام، خیلی بیشتر دربارۀ رنج آگاه شدم. خیلی بیشتر دربارۀ رنج آگاه شدم، ولی نمیدانستم که یک دختر تا چه حد میتواند رنج بکِشد، تا اینکه رنج کشیدم.
اما. این چیزیست که خودم انجام دادم. این بدنیست که خودم ساختم. من بزرگجثه هستم-کُپههایی قهوهای از گوشتِ بازوها و رانها و شکم. در نهایت چربی دیگر جایی برای ذخیرهشدن نداشت، بنابراین خودش مسیرهایش را دور بدن من ساخت. من با تَرَکهای پوستی چاکچاک شدهام، تودههای سلولیت روی رانهایِ غولآسایم را فرا گرفته. چربی برایم یک بدن جدید به وجود آورد، بدنی که شرمسارم کرد ولی موجب امنیتم شد و من، بیش از هرچیزی، شدیداً به احساس امنیت نیاز داشتم. نیاز داشتم تا احساس کنم مانند یک قلعه، نفوذناپذیر هستم. نمیخواستم کسی یا چیزی لمسم کند.
شما میتوانید نسخه نمایشی کتاب صوتی گرسنگی (سرگذشت بدن) اثر رکسان گی را از سایت Bestieideas به صورت رایگان دانلود کرده یا به آن به صورت آنلاین گوش دهید. کانال تلگرام ما
سلام ممنون بابت زحماتتون
میشه لطفا فایل های این کتابو تو سایت قرار بدید??